نوشته اصلی توسط
aliiiiiiii
سلام
همین اول بگم که ببخشید متنم طولانی هست!
مشکلم امانمو بریده!!!
من یه پسر ۲۲ ساله هستم و اصلا از کمک گرفتن خوشم نمیاد همه مشکل هام رو خودم حل میکنم
اما برای این مشکلم تقریبا یه راه سراغ داشتم که جواب نداد یه راه دیگه هم توی نظرم هست که با عقایدم سازگار نیست و انجامش ندادم
من یه فامیل دارم که ۲سال از من بزرگتره و همیشه سعی داره توی جمع خودشو از من بهتر نشون بده و انگار اومده جنگ و میخواد برنده بشه دیدش کلا همینه اما من دوس ندارم اینطوری رفتار کنم من فک میکنم اودیم که زندگی کنیم نه اینکه روی هم رو کم کنیم یا همچین چیزی
مثلا وقتی گروهی بیرون میریم نیت چیه؟طبیعتا این که خوش بگذرونیم بگیم بخندیم و این کارا اما وقتی ما میریم بیرون باهم (چنتا خانواده) انگار رفتیم جنگ و اون شروع میکنه جلب توجه کردن و مثلا وقتی یه بازی داریم میکنیم من نیتم فقط اینکه خوش بگذره به همه اما اون هی از خودش تعریف میکنه و میخواد منو کم رنگ کنه
من از لحاظ علمی و دانشگاهی خیلی بهتر از اون هستم و هیچ وقت سعی نکردم این رو توی سر اون یا هر کس دیگه بزنم چون خیلی بی معنی میدونم این کارو من فک میکنم ما اومدیم تا از زندگی لذت ببریم کسی رو هم اذیت نکنیم
من از کنار خانواده بودن با دوستام بیرون رفتن کار کردن روی رشته مورد علاقهم و کمک کردن به مردم رو دوس دارم و با هیچ کسی جنگ ندارم اما این کار اون منو اذیت میکنه
راه اولی که به ذهنم رسید دوستی بود
من گفتم شاید اون فک میکنه منم همین قصد رو دارم و برای اینکه رفع سوتفاهم بشه خودم پا پیش گذاشتم و سعی کردم با اون دوست بشم و توانایی هامون رو با هم ادغام کنیم و فک میکردم خیلی صمیمی هم بشیم و اون هم استقبال کرد از این
کار من اما دست از شاخو شونه کشیدن برنداشت و مدام سعی داره بگه بهتره
راه دومی که به ذهنم رسید این بود که منم مثل اون رفتار کنم و هرچی گفت جوابش رو بدم و حتی منم سعی در ضایع کردن اون بکنم و منم بشم لنگه اون اما همونطور که گفتم من این کارارو دوس ندارم
راه سومم این بود که کلا توی جمعی که این جور افراد هستن وارد نشم و با افرادی که باهاشون راحتم زندگی کنم
اما میترسم این کار من رو بی عرضه و ترسو بکنه و انگار فرار کردم
خواهش دارم راهنماییم کنید تا از این مخمصه دربیام
ممنون از لطفتون